غزل شماره ۲۱۸۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بازم صنما چه می‌فریبی تو
بازم به دغا چه می‌فریبی تو
هر لحظه بخوانیم كریمانه
ای دوست مرا چه می‌فریبی تو
عمری تو و عمر بی‌وفا باشد
ما را به وفا چه می‌فریبی تو
دل سیر نمی‌شود به جیحون‌ها
ما را به سقا چه می‌فریبی تو
تاریك شده‌ست چشم بی‌ماهت
ما را به عصا چه می‌فریبی تو
ای دوست دعا وظیفه بنده‌ست
ما را به دعا چه می‌فریبی تو
آن را كه مثال امن دادی دی
با خوف و رجا چه می‌فریبی تو
گفتی به قضای حق رضا باید
ما را به قضا چه می‌فریبی تو
چون نیست دواپذیر این دردم
ما را به دوا چه می‌فریبی تو
تنها خوردن چو پیشه كردی خوش
ما را به صلا چه می‌فریبی تو
چون چنگ نشاط ما شكستی خرد
ما را به سه تا چه می‌فریبی تو
ما را بی ما چه می‌نوازی تو
ما را با ما چه می‌فریبی تو
ای بسته كمر به پیش تو جانم
ما را به قبا چه می‌فریبی تو
خاموش كه غیر تو نمی‌خواهیم
ما را به عطا چه می‌فریبی تو

دعادوستصنمنشاطوفاچشمچنگ


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید