غزل شماره ۲۱۸۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
به پیشت نام جان گویم زهی رو
حدیث گلستان گویم زهی رو
تو این جا حاضر و شرمم نباشد
كه از حسن بتان گویم زهی رو
چو شاه بی‌نشان عالم بیاراست
من از شكل و نشان گویم زهی رو
چو نور لامكان آفاق بگرفت
من از جا و مكان گویم زهی رو
به پیش این دكان كه كان شادی است
من از سود و زیان گویم زهی رو
به پیش این چنین دانای اسرار
كژی در دل نهان گویم زهی رو
چو استاره و جهان شد محو خورشید
فسانه این جهان گویم زهی رو
اوان قاب قوسین است و ادنی
حدیث خركمان گویم زهی رو
از آن جان كه روان شد سوی جانان
بر هر بی‌روان گویم زهی رو
حدیثی را كه جان هم نیست محرم
من از راه دهان گویم زهی رو
چو شاهنشاه صد جان و جهانی
من از جان و جهان گویم زهی رو

آفاقاسرارجانانجهانحدیثخورشیددهانمحرمگلستان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید