غزل شماره ۲۰۹۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
شب محنت كه بد طبیب و تو افكار یاد كن
كه ز پای دلت بكند چنان خار یاد كن
چو فتادی به چاه و گو كه ببخشید جان نو
به سوی او بیا مرو مكن انكار یاد كن
مكن اندك نبود آن به خدا شك نبود آن
نه به خویش آی اندكی و تو بسیار یاد كن
تو به هنگام یاد كن كه چو هنگام بگذرد
تو خوه از گل سخن تراش و خوه از خار یاد كن
چو رسیدی به صدر او تو بدان حق قدر او
چو بدیدی تو بدر او تو ز دیدار یاد كن
تو بدان قدر سوز او برسد باز روز او
ور از آن روز ایمنی تو ز اغیار یاد كن
چه سپاس ار دو نان دهد به طبیبی كه جان دهد
چو بزارد كه ای طبیب ز بیمار یاد كن
چو طبیبت نمود خرد دل تو آن زمان بمرد
پس از آن بانگ می‌زنی كه ز مردار یاد كن
مكن ار چه شدی چنین چو خزان دانه در زمین
ز بهارم حسام دین و ز گلزار یاد كن
اگرت كار چون زر است نه گرو پیش گازر است
گرت امسال گوهر است نه تو از پار یاد كن
چو بدیدی رحیل گل پس اقبال چیست ذل
نه كه زنهار او است بس هله زنهار یاد كن

اغیاراقبالبهارخدازمینسخنطبیبمحنتمروگلزارگوهر


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید