غزل شماره ۱۹۱۴

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اگر خواهی مرا می در هوا كن
وگر سیری ز من رفتم رها كن
نیم قانع به یك جام و به صد جام
دوساله پیش تو دارم قضا كن
بده می گر ننوشم بر سرم ریز
وگر نیكو نگفتم ماجرا كن
من از قندم مرا گویی ترش شو
تو ماشی را بگیر و لوبیا كن
سر خم را به كهگل هین مبندا
دل خم را برآور دلگشا كن
مرا چون نی درآوردی به ناله
چو چنگم خوش بساز و بانوا كن
اگر چه می زنی سیلیم چون دف
كه آوازی خوشی داری صدا كن
چو دف تسلیم كردم روی خود را
بزن سیلی و رویم را قفا كن
همی‌زاید ز دف و كف یك آواز
اگر یك نیست از همشان جدا كن
حریف آن لبی ای نی شب و روز
یكی بوسه پی ما اقتضا كن
تو بوسه باره‌ای و جمله خواری
نگیری پند اگر گویم سخا كن
شدی ای نی شكر ز افسون آن لب
ز لب ای نیشكر رو شكرها كن
نه شكر است این نوای خوش كه داری
نوای شكرین داری ادا كن
خموش از ذكر نی می باش یكتا
كه نی گوید كه یكتا را دو تا كن

بوسهجامحریفخموشماجراچنگ


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید