غزل شماره ۱۶۶۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
سالكان راه را محرم شدم
ساكنان قدس را همدم شدم
طارمی دیدم برون از شش جهت
خاك گشتم فرش آن طارم شدم
خون شدم جوشیده در رگ‌های عشق
در دو چشم عاشقانش نم شدم
گه چو عیسی جملگی گشتم زبان
گه دل خاموش چون مریم شدم
آنچ از عیسی و مریم یاوه شد
گر مرا باور كنی آن هم شدم
پیش نشترهای عشق لم یزل
زخم گشتم صد ره و مرهم شدم
هر قدم همراه عزرائیل بود
جان مبادم گر از او درهم شدم
رو به رو با مرگ كردم حرب‌ها
تا ز عین مرگ من خرم شدم
سست كردم تنگ هستی را تمام
تا كه بر زین بقا محكم شدم
بانگ نای لم یزل بشنو ز من
گر چو پشت چنگ اندر خم شدم
رو نمود الله اعلم مر مرا
كشته الله و پس اعلم شدم
عید اكبر شمس تبریزی بود
عید را قربانی اعظم شدم

تبریزعاشقعشقمحرممرهمهستیهمدمچشمچنگ


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید