غزل شماره ۱۰۴۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
نگشتم از تو هرگز ای صنم سیر
ولیك از هجر گشتم دم به دم سیر
همی‌بینم رضایت در غم ماست
چگونه گردد این بی‌دل ز غم سیر
چه خون آشام و مستسقیست این دل
كه چشمم می‌نگردد ز اشك و نم سیر
اگر سیری از این عالم بیا كه
نگردد هیچ كس زان عالمم سیر
چو دیدم اتفاق عاشقانت
شدستم از خلاف و لا و لم سیر
ولی دردم تو اسرافیل جان‌ها
نیم از نفخ روح و زیر و بم سیر
چو بوی جام جان بر مغز من زد
شدم ای جان جان از جام جم سیر
چو بیشست آن جنون لحظه به لحظه
خسیس آن كو نگشت از بیش و كم سیر
چو دیدم كاس و طاس او شدستم
از این طشت نگون خم به خم سیر
خیال شمس تبریزی بیامد
ز عشق خال او گشتم ز غم سیر

تبریزجامجمخیالصنمعاشقعشقمستچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید