غزل شماره ۱۷۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر تو عودی سوی این مجمر بیا
ور برانندت ز بام از در بیا
یوسفی از چاه و زندان چاره نیست
سوی زهر قهر چون شكر بیا
گفتنت الله اكبر رسمی است
گر تو آن اكبری اكبر بیا
چون می احمر سگان هم می‌خورند
گر تو شیری چون می احمر بیا
زر چه جویی مس خود را زر بساز
گر نباشد زر تو سیمین بر بیا
اغنیا خشك و فقیران چشم تر
عاشقا بی‌شكل خشك و تر بیا
گر صفت‌های ملك را محرمی
چون ملك بی‌ماده و بی‌نر بیا
ور صفات دل گرفتی در سفر
همچو دل بی‌پا بیا بی‌سر بیا
چون لب لعلش صلایی می‌دهد
گر نه‌ای چون خاره و مرمر بیا
چون ز شمس الدین جهان پرنور شد
سوی تبریز آ دلا بر سر بیا

تبریزجهانسیمینعاشقعودلعلمحرمچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید