در هستی حیات از آغاز خویش میلیون ها سال من بعنوان یک موجود در آن نیست بوده ایم ( حقیقت ) و چند صباحی به اندازه چند نفسی و یا چندین و چندان نفسی می باشد که هست شده ام ( واقعیت ) و دوباره در این هستی نیست میشوم (واقعیت ) و بعد از آن که نوبت من گذشت نوبت دیگران خواهد شد ، و این دیگران که من نیز جزء ای از آنها هستم و از ادامه نسل من خواهند آمد، چه کسانی خواهند بود ( حقیقت / چنین چیزی باید باشد / باور ذهنی ) .
پس از آغاز هستی وجود من بعنوان یک موجود ، وجود داشته است ( حقیقت ) اما وجود من معطوف به حدود زمان و مکان خاصی از زمان و مکان میباشد ( واقعیت ) و دیگران نیز به مثابه من .....
خداوند متعال وجود ندارد ( واقعیت ) چون موجود نیست . خداوند متعال« باید باشد» ( حقیقت / باور ذهنی ) و همچنین یک گرم از فلان سم توان کشتن تمام کسانی که به آن مسموم شدهاند را دارد و میتواند کل جهان با این یک کرم نابود شود ( حقیقت / چنین چیزی باید باشد ) اما هنوز بجز در گروهی از پرندگان چنین اتفاقی نیفتاده است ( واقعیت ) . پس حقیقت ذهنی است که شاید به واقعیت تبدیل شود .
.در مصرع اول . ابر با « گریه خود » به سبزه خنده ( گریه ) و شادی ( غم ) را هدیه میدهد .منظور از سبزه حتماً حیات و زندگی است . نوزاد هم در بدو تولد با گریه خود خنده و شادی میآورد ، آنچه در مصرع اول قابل توجه است کلمه باز میباشد یعنی تکرار و تکرار .
در مصرع دوم : بی باده گلرنگ نمیباید زیست .
یعنی بدون باده گلرنگ نباید زندگی کرد ( الزام ) .حال منظور از باده چیست ؟
باده . نمیباید . گلرنگ .
باید و بایست « باید برای زمان حال و آینده » و بایست « برای گذشته » بکار میرود .
نمی باید : یعنی باید باشد ( حقیقت ) نه واقعیت.
گلرنگ : در قدیم تصنع زعفران بوده و بجای زعفران استفاده میشد (مصنوعی ، واقعی ) . برای رنگ کردن غذا و در صنایع رنگرزی قدیم و همچنین برای پادزهر هم استفاده میشد ( زهر و پادزهر ) . خنده و گریه . امید و یأس . مهربان و نامهربان انصاف و بی انصافی ، عقل و دل که بزرگترین تضاد درونی در انسان است و ....) .
در بیت دوم این سبزه که امروز با شادی و خنده زنده بودن ما را تماشا می کند و تفرجگاه ما میباشد . بعد از مرگ ما نیز دیگران را تماشا میکند و تفرجگاه دیگران است .
در بیت دوم تولد و مرگ نشان تضادهای بیرونی هستی میباشد همانند طلوع و غروب خورشید و روز و شب . اما تقابل تضادهای درونی خطرناک است و سبب حیرانی و گمگشتگی و ناتوانی در تصمیم گیری و .... میشود، بنظرم تقابل شدید تضاد های درونی در انسان سبب میشود انسان دو شخصیتی شود .
من دوست دارم پدر و مادرم همیشه زنده باشند پدر و مادر من هم همچنین دوست دارند پدر و مادرشان زنده باشد و همینطور اگر ادامه یابد دیگر چه پیش خواهد آمد . پس واقعیت مرگ برای هستی و ادامه حیات لازم است .
تقابل تضاد های درونی تا چه اندازه میتواند زندگی آدمی را به مخاطره بیندازد ؟ تقابل تضاد بیرونی (طبیعت ) چگونه آیا وجود دارد اگر وجود دارد آیا میتواند هستی را به خطر بیندازد ؟ اگر تضادهای بیرونی هستی نباشد آیا حیات و هستی به خطر نمیافتد ؟
در پایان پس با هر هستی ( واقعیت / بودن نه باید باشد ) تضادهای نیز می بایست و میباید خلق شده باشد / حقیقت ) اما تقابل این تضادها میباید و میبایست باشد ( حقیقت ) پس هر زمانی که تقابلی از این تضادها وقوع پیوست آن تضاد واقعیت دارد
ناشناس در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ نوشته
غلط معنی شده
زمرد در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ نوشته
بسیار غلط معنی شده
زمرد در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ نوشته
گریستن ابر فقط تمثیلی اس از برش باران و غمی را نمیرساند، گل رنگ منظور بسادگی رنگ شراب است و پیچیدگی ندارد.بیت دوم نیز بسیار واضح است، امروزسبزه ای که از خاک دیگران روییده محل تفرج و گردش ماست تا چه کسانی در آینده در سبزه ایکه از خاک ما روییده تفرج کنند.
Ha.... در تاریخ ۱۴ آبان ۱۴۰۱ نوشته
چرا معنی نمیزارین
ناشناس در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ نوشته
خوب تا حد زیادی منظور رسانده شده و عالی ست اما شما هم پیچش دادید تا مفهوم برای شنونده گیچ کننده باشه در هر حال بسیار عالی ست