غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«شوخی» در غزلستان
حافظ شیرازی
«شوخی» در غزلیات حافظ شیرازی
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت
چشم دریده ادب نگاه ندارد
شوخی مکن که مرغ دل بی قرار من
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصائل
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم
هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی
مشکل توان نشستن در این چنین دیاری
سعدی شیرازی
«شوخی» در غزلیات سعدی شیرازی
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت
هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست
هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی
سلطان خیالت بنشاندی به خلافت
وصفش نداند کرد کس دریای شیرینست و بس
سعدی که شوخی می کند گوهر به دریا می برد
این دلبری و شوخی از سرو و گل نیاید
وین شاهدی و شنگی در ماه و خور نباشد
با قامت بلند صنوبرخرامشان
سرو بلند و کاج به شوخی چمیده اند
آن چشم مست بین که به شوخی و دلبری
قصد هلاک مردم هشیار می کند
شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند
ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار
کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود
با همه رفتن زیبای تذرو اندر باغ
که به شوخی برود پیش تو زیبا نرود
مگر از شوخی تذروان بود
که فرودوختند دیده باز
دگر به یار جفاکار دل منه سعدی
نمی دهیم و به شوخی همی برند از پیش
نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم
گدایی پادشاهی را به شوخی دوست می دارد
نه بی او می توان بودن نه با او می توان گفتن
گر به رعنایی برون آیی دریغا صبر و هوش
ور به شوخی درخرامی وای عقل و دین من
شوخی شکرالفاظ و مهی لاله بناگوش
سروی سمن اندام و بتی حورسرشتی
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
به دوستیت وصیت نکرد و دلداری
کس از کناری در روی تو نگه نکند
که عاقبت نه به شوخیش در میان آری
گرم از پیش برانی و به شوخی نروم
عفو فرمای که عجزست نه بی فرمانی
کس بدین شوخی و رعنایی نرفت
خود چنینی یا به عمدا می روی
مولوی
«شوخی» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
شد پی این لولیان در حرم ذوالجلال
چشمه و سبزه مقام شوخی و دزدی حلال
به درویشی بیا اندر میانه
مكن شوخی مگو كاندر میانم
چو آرم پیش تو زاری بهانه نو برون آری
زهی شنگی و طراری زهی شوخی و پیشانی
ماهی صنما ز روح بیجسم
شوخی شكری یكی بلایی
كودكی لعلین قبایی خوش لقایی شكری
سروقدی چشم شوخی چابكی برجستهای
«شوخی» در دیوان شمس - رباعیات مولوی
صدربار بگفتمت چه هشیار و چه مست
شوخی مکن و مزن بهر شاخی دست
فردوسی
«شوخی» در شاهنامه فردوسی
بدو گفت نیرنگ داری هنوز
نگردد همی پشت شوخیت کوز
گر از تو دل مردمان خسته شد
بشوخی دل و دیدها شسته شد
بدانست لشکر که این نیست راست
به شوخی ورا سر بریدن سزاست