غزل شماره ۵۵۳

غزلستان :: سعدی شیرازی :: غزلیات
مشاهده برنامه «سعدی نامه» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
سرو بستانی تو یا مه یا پری
یا ملک یا دفتر صورتگری
رفتنی داری و سحری می کنی
کاندر آن عاجز بماند سامری
هر که یک بارش گذشتی در نظر
در دلش صد بار دیگر بگذری
می روی و اندر پیت دل می رود
باز می آیی و جان می پروری
گر تو شاهد با میان آیی چو شمع
مبلغی پروانه ها گرد آوری
چند خواهی روی پنهان داشتن
پرده می پوشی و بر ما می دری
روزی آخر در میان مردم آی
تا ببیند هر که می بیند پری
آفتاب از منظر افتد در رواق
چون تو را بیند بدین خوش منظری
جان و خاطر با تو دارم روز و شب
نقش بر دل نام بر انگشتری
سعدی از گرمی بخواهد سوختن
بس که تو شیرینی از حد می بری

بستانسحرسعدیشاهدشمعشیرینپنهان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید