غزل شماره ۳۲۲۴

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
یا ویح نفسنا بفوات الفضائل
یا ویل روحنا بفسادالوسائل
قد حن واشتكی فلذا الصخر بكیا
علی علی هجران فخرالقبایل
لو ان فراقی حمل‌الطور والصفا
زمانا یسیرا هدمت بالزلازل
لو ان شرارا من هوانا تبلجت
علی ظاهری احرقت كل العواذل
لو ان قلیلا من جمالك اثرت
علی‌البر لم توحش فلا بالقوافل
بحق وصال نورالقلب فضله
بنور نای عن دركه كل فاضل
و حرمه‌ی اسرار جرت و لطایف
كنیت بها سرا و لست بقایل
و جودك و النعماء ما لم تسمه
لسانی و قلبی عنه لیس بزائل
تجود بوصل مشرق باهر نری
به جملة حاجاتنا و المسائل
فانی لا اسطاع زورة زایر
بجفنین مقروحین در الهوامل
ارید ترابا من تراب فنائه
مدبر نورالعین منی و كاحل
اكل ثری تبریز مثل ترابه
فلا كان جسم قال روحی ممائلی
فلا زال شمس الدین مولا و سیدا
و ذو منة فی ذمتی و هو كافلی

اسرارتبریززالفانیفراقمشرقهجرانوصالوصل


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید