غزل شماره ۲۶۸۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
صلا ای صوفیان كامروز باری
سماع است و وصال و عیش آری
بكن ای موسی جان خلع نعلین
كه اندر گلشن جان نیست خاری
كبوترها سراسر باز گردند
كه افتاد این شكاران را شكاری
شود سرهای مستان فارغ از درد
چو سر دركرد خمر بی‌خماری
بخور كه ساعتی دیگر نبینی
ز مشرق تا به مغرب هوشیاری
برآور بینی و بوی دگر جوی
كه این بینی است آن بو را مهاری

خمارصوفیعیشمستمشرقوصالگردنگلشن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید