غزل شماره ۲۶۰۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی
با حلقه عشاقان رو بر در حیرانی
در زلف چو چوگانت غلطیده بسی جان‌ها
وز بهر چنان مشكی جان عنبر حیرانی
از كون حذر كردم وز خویش گذر كردم
در شاه نظر كردم من چاكر حیرانی
من یوسف دلخواهم چاه زنخت خواهم
هم ممن این راهم هم كافر حیرانی
هم باده آن مستم هم بسته آن شستم
تا چست برون جستم از چنبر حیرانی
ای عقل شده مهتر ای گشته دلت مرمر
آخر تو یكی بنگر در دلبر حیرانی
ور نه بستیزم من در كار تو خیزم من
خون تو بریزم من از خنجر حیرانی
از دولت مخدومی شمس الحق تبریزی
هم فربه عشقم من هم لاغر حیرانی

بادهتبریزحلقهحیراندولتزلفعشاقعشقعقلمستچوگان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید