غزل شماره ۲۴۶۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چون دل من جست ز تن بازنگشتی چه شدی
بی‌دل من بی‌دل من راست شدی هر چه بدی
گر كژ و گر راست شدی ور كم ور كاست شدی
فارغ و آزاد بدی خواجه ز هر نیك و بدی
هیچ فضولی نبدی هیچ ملولی نبدی
دانش و گولی نبدی طبل تحیات زدی
خواجه چه گیری گروم تو نروی من بروم
كهنه نه‌ام خواجه نوم در مدد اندر مددی
آتش و نفتم نخورد ور بخورد بازدهد
چون عددی را بخورد بازدهد بی‌عددی
بر سر خرپشته من بانگ زن ای كشته من
دانك من اندر چمنم صورت من در لحدی
گر چه بود در لحدی خوش بودش با احدی
آنك در آن دام بود كی خوردش دام و ددی
و آنك از او دور بود گر چه كه منصور بود
زارتر از مور بود ز آنك ندارد سندی

آتشآزادحیاتدانشملولچمن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید