به شكرخنده ببردی دل من
بشكن شكر دل را مشكن
دل ما را كه ز جا بركندی
به تو آمد پر و بالش بمكن
بنگر تا به چه لطفش بردی
رحم كن هر نفسش زخم مزن
جانم اندر پی دل میآید
چه كند بیتو در این قالب تن
بیتو دل را نبود برگ جهان
بیتو گل را نبود برگ چمن
هین چرا بند شكستی خاموش
یا مگر نیست تو را بند دهن