غزل شماره ۱۹۸۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چه شكر داد عجب یوسف خوبی به لبان
كه شد ادریسش قیماز و سلیمان به لبان
به شكرخانه او رفته به سر لب شكران
مانده اندر عجبش خیره همه بوالعجبان
خبر افتاد كه گرگی طمع یوسف كرد
همه گرگان شده از خجلت این گرگ شبان
چه خوشی‌های نهان است در آن درد و غمش
كه رمیدند ز دارو همه درمان طلبان
بس بود هستی او مایه هر نیست شده
بس بود مستی او عذر همه بی‌ادبان
عارف از ورزش اسباب بدان كاهل شد
كه همان بی‌سببی شد سبب بی‌سببان
خیز كامروز ز اقبال و سعادت باری
طرب اندر طرب است از مدد بوطربان
من بر آن بودم كز جان و دل تفسیده
بازگویی صفت عشق به روزان و شبان
شمس تبریزی مرا دوش همی‌گفت خموش
چون تو را عشق لب ماست نگهدار زبان

اسباباقبالتبریزخموششبانطربعشقمستهستی


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید