غزل شماره ۱۵۱۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اگر سرمست اگر مخمور باشم
مهل كز مجلس تو دور باشم
رخم از قبله جان نور گیرد
چو با یاد تو اندر گور باشم
قرارم كی بود خود در تك گور
چو بر دمگاه نفخ صور باشم
صد افسنتین و داروهای نافع
تویی جان را چو من رنجور باشم
شوم شیرین ز لطف گوهر تو
اگر چون بحر تلخ و شور باشم
اگر غم همچو شب عالم بگیرد
برآ ای صبح تا منصور باشم
تویی روز و منم استاره روز
عجب نبود اگر مشهور باشم
به من شادند جمله روزجویان
چو پیش آهنگ چون تو نور باشم
مرا مخمور می داری نه از بخل
ولی تا ساكن و مستور باشم
بدان مستور می داری چو حوتم
كه تا از عقربت مهجور باشم
چه غم دارم ز نیش عقرب ای ماه
چو غرق شهد چون زنبور باشم
خمش كردم ولیكن عشق خواهد
كه پیش زخمه‌اش طنبور باشم

آهنگشیرینصبحعشقلطفمخمورمستگوهر


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید