صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل
تا چه باشد عاقبتشان وای دل ای وای دل
گر امان خواهی امانی ندهدت آن بیامان
میكشد جان را از این گل تا به سربالای دل
هر نواحی فوج فوج اندر گوی یا پشتهای
گاه پشته گاه گو از چیست از غوغای دل
قلزم روحست دل یا كشتی نوحست دل
موج موج خون فراز جوشش و گرمای دل
شور می نوشان نگر وان نور خاموشان نگر
جملگی سر گشت آن كو مرد اندر پای دل
گرد ما در میپری ای رشك ماه و مشتری
آمدی تا دل بری ای قاف و ای عنقای دل
ای كه كالیوه بگشتی در جهان با پر جان
هیچ دیدی شیوهای تو لایق سودای دل