خیال ترك من هر شب صفات ذات من گردد
كه نفی ذات من در وی همی اثبات من گردد
ز حرف عین چشم او ز ظرف جیم گوش او
شه شطرنج هفت اختر به حرفی مات من گردد
اگر زان سیب بن سیبی شكافم حوریی زاید
كه عالم را فروگیرد رز و جنات من گردد
وگر مصحف به كف گیرم ز حیرت افتد از دستم
رخش سرعشر من خواند لبش آیات من گردد
جهان طورست و من موسی كه من بیهوش و او رقصان
ولیكن این كسی داند كه بر میقات من گردد
برآمد آفتاب جان كه خیزید ای گران جانان
كه گر بر كوه برتابم كمین ذرات من گردد
خمش چندان بنالیدم كه تا صد قرن این عالم
در این هیهای من پیچد بر این هیهات من گردد