غزل شماره ۴۸۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات
به هر كه قدر تو دانست می‌دهند برات
هلال وار ز راه دراز می‌آیند
برای كارگزاری ز قاضی الحاجات
به مفلسان كه ز بازارشان نصیبی نیست
ز مخزن زر سلطان همی‌كشند زكات
پی گشادن درهای بسته می‌آیند
گرفته زیر بغل‌ها كلیدهای نجات
به دست هر جان زنبیل زفت می‌آید
شنیده بانگ تعالو لتأخذوا الصدقات
بیا بیا گذری كن ببین زكات ملك
به طور موسی عمران و غلغل میقات
دریده پهلوی همیان از آن زر بسیار
دریده قوصره‌هاشان ز بار قند و نبات
ز خرمن دو جهان مور خود چه تاند برد
خمش كن و بنشین دور و می‌شنو صلوات

جهانخرمنسلطانهلال


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید