غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
مشاهده در یوتیوب
برای دریافت فال حافظ عضو کانال یوتیوب ما شوید
غزل شماره ۵۵۰
غزلستان
::
سعدی شیرازی
::
غزلیات
افزودن به مورد علاقه ها
دیدم امروز بر زمین قمری
همچو سروی روان به رهگذری
گوییا بر من از بهشت خدای
باز کردند بامداد دری
من ندیدم به راستی همه عمر
گر تو دیدی به سر بر قمری
یا شنیدی که در وجود آمد
آفتابی ز مادر و پدری
گفتم از وی نظر بپوشانم
تا نیفتم به دیده در خطری
چاره صبرست و احتمال فراق
چون کفایت نمی کند نظری
می خرامید و زیر لب می گفت
عاقل از فتنه می کند حذری
سعدیا پیش تیر غمزه ما
به ز تقوا ببایدت سپری
امید
بهشت
تقوا
خدا
دیده
رهگذر
زمین
سعدی
صبر
عاقل
غمزه
فراق
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
من چون تو به دلبری ندیدم
هر که بی او زندگانی می کند
گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری
دوش بی روی تو آتش به سرم بر می شد
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال