غزل شماره ۲۴۴۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
من پیش از این می‌خواستم گفتار خود را مشتری
و اكنون همی‌خواهم ز تو كز گفت خویشم واخری
بت‌ها تراشیدم بسی بهر فریب هر كسی
مست خلیلم من كنون سیر آمدم از آزری
آمد بتی بی‌رنگ و بو دستم معطل شد بدو
استاد دیگر را بجو بهر دكان بتگری
دكان ز خود پرداختم انگازها انداختم
قدر جنون بشناختم ز اندیشه‌ها گشتم بری
گر صورتی آید به دل گویم برون رو ای مضل
تركیب او ویران كنم گر او نماید لمتری
كی درخور لیلی بود آن كس كز او مجنون شود
پای علم آن كس بود كو راست جانی آن سری

اندیشهلیلیمجنونمست


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید