غزل شماره ۲۴۴

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چه شدی گر تو همچون من شدییی عاشق ای فتا
همه روز اندر آن جنون همه شب اندر این بكا
ز دو چشمت خیال او نشدی یك دمی نهان
كه دو صد نور می‌رسد به دو دیده از آن لقا
ز رفیقان گسستیی ز جهان دست شستیی
كه مجرد شدم ز خود كه مسلم شدم تو را
چو بر این خلق می‌تنم مثل آب و روغنم
ز برونیم متصل به درونه ز هم جدا
ز هوس‌ها گذشتیی به جنون بسته گشتیی
نه جنونی ز خلط و خون كه طبیبش دهد دوا
كه طبیبان اگر دمی‌بچشندی از این غمی
بجهندی ز بند خود بدرندی كتاب‌ها
هله زین جمله درگذر بطلب معدن شكر
كه شوی محو آن شكر چو لبن در زلوبیا

جهانخیالدیدهرفیقطبیبعاشقهوسچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید