روم به حجره خیاط عاشقان فردا
من درازقبا با هزار گز سودا
ببردت ز یزید و بدوزدت بر زید
بدین یكی كندت جفت و زان دگر عذرا
بدان یكیت بدوزد كه دل نهی همه عمر
زهی بریشم و بخیه زهی ید بیضا
چو دل تمام نهادی ز هجر بشكافد
به زخم نادره مقراض اهبطوا منها
ز جمع كردن و تفریق او شدم حیران
به ثبت و محو چو تلوین خاطر شیدا
دلست تخته پرخاك او مهندس دل
زهی رسوم و رقوم و حقایق و اسما
تو را چو در دگری ضرب كرد همچو عدد
ز ضرب خود چه نتیجه همیكند پیدا
چو ضرب دیدی اكنون بیا و قسمت بین
كه قطرهای را چون بخش كرد در دریا
به جبر جمله اضداد را مقابله كرد
خمش كه فكر دراشكست زین عجایبها