بستگی این سماع هست ز بیگانهای
ز ارچلی جغد گشت حلقه چو ویرانهای
آنك بود همچو برف سرد كند وقت را
چون بگدازد چو سیل پست كند خانهای
غیر برونی بدست غیر درونی بتر
از سبب غیریست كندن دندانهای
باد خزانست غیر زرد كند باغ را
حبس كند در زمین خوبی هر دانهای
پیش تو خندد چو گل پای درآید چو خار
ریش نگه دار از آن دوسر چون شانهای
از سبب آنك بد در صف ترسندهای
گشت شكسته بسی لشكر مردانهای
خسرو تبریزیی شمس حق و دین كه او
شمع همه جمعهاست من شده پروانهای