به پیش آر سغراق گلگون من
ندانم كه بادهست یا خون من
نجاتی است جان را ز غرقاب غم
چو كشتی نوحی به جیحون من
مرا خوش بشوید ز آب و ز گل
رساند به اصل و به عرجون من
در اجزای من خوش درآمیخته
به خویشی چو موسی و هارون من
زهی آب حیوان زهی آتشی
كه جمعند هر دو به كانون من
چو نایم ببوسد چو دفم زند
چه خوش چنگ درزد به قانون من
برو باقی از ساقی من بجوی
كز او یافت شیرینی افسون من