من خوشم از گفت خسان وز لب و لنج ترشان
من بكشم دامن تو دامن من هم تو كشان
جان من و جان تو را هر دو به هم دوخت قضا
خوش خوش خوش خوشم پیش تو ای شاه خوشان
زانك مرا داد لبش نیست لبی را اثرش
ز آنچ چشیدم ز لبت هیچ لبی را مچشان
آنك ترش روی بود دانك درم جوی بود
از خم سركه است همه با شكرانش منشان
گفتم ای شاه علم من كه میان عسلم
از عسل من كه چشد گفت لب خوش منشان