زن، زندگی، آزادی

غزل شماره ۱۴۲۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بیا بشنو كه من پیش و پس اسبت چرا گردم
ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم
امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی
زهی عیسی دم فردم زهی باكر و بافر دم
چو دخلم از لبی دادی كه پاك آمد ز بیدادی
كی داند وسعت خرجم كجا گشته‌ست هر خرجم
چو دیدم داد و جود تو شدم محو وجود تو
یكی رنگی برآوردم كه گویی باغ را وردم
تو داوود جوانمردی امام قدرالسردی
چو من محصون آن سردم برون از گرم و از سردم
چو عكس جیش حسن تو طراد آورد بر نقشم
برون جستم ز فكرت من نه در عكسم نه در طردم
خمش كن كاندر این وادی شرابی بود جاویدی
رواق و درد او خوردم كه هر دو بود درخوردم

امانجوانشراب


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید





جهت دریافت روزانه فال حافظ به صفحه تلگرام غزلستان بپیوندید:

     


© استفاده از مطالب سایت غزلستان در جهت نشر شعر و غزل فارسی توصیه می شود.