شماره ٨٤١: حاصل از عشقت نمى بينم بجز غم خوردنى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
حاصل از عشقت نمى بينم بجز غم خوردنى
پرورش مشکل توان کرد از چنين پروردنى
دوش فرمودى که خواهم کشتن آن شوريده را
از پس سالى عف الله! نيک ياد آوردنى
سر ز شمشيرت نمى پيچم، که اندر دين من
دولت تيزست شمشيرى چنان در گردنى
گر هزارم بار خون دل بريزى حاکمى
از تو من آزار چون گيرم بهر آزردني؟
ز آستانت بر نخواهم داشتن سر بعد ازين
هم سر کوى تو گر ناچار باشد مردنى
دل چنان خو کرد با رويت که تن با خاک پاک
راستى بيم هلاکست از چنان خو کردنى
اوحدي، گر آرزو دارى که کام دل برى
ناگزيرت باشد از بار ملامت بردنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید