اگر هزار يکى زان جمال داشتمى
رعايت دل مردم به فال داشتمى
مرا اگر چو تو در حسن حالتى بودى
چرا شکسته دلان را به حال داشتمي؟
در آن جهان سوى من گر تو ميل ميکردى
به دوستى که ز جنت ملال داشتمى
مرا ز دست فراقت به جان رسيدى کار
اگر نه نقش تو اندر خيال داشتمى
اگر به بال قبولت پريدمى ز جهان
چه غم ز و زر و چه باک ازو بال داشتمي؟
به سال وعده کامم که مى دهى نيکوست
اگر به عمر خود اميد سال داشتمى
گرم حضور جمال تو دست مى دادى
چو اوحدى چه سر قيل و قال داشتمي؟