شماره ٦٨٥: گر دهد يارت امان ايمن مشو

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر دهد يارت امان ايمن مشو
ور ببخشايد، به جان ايمن مشو
آن زمان کت گويد: اى من جمله تو
جمله مکرست، آن زمان ايمن مشو
روى او را گر ببينى آشکار
باز خواهد شد نهان، ايمن مشو
گر کنارت، گويد: از زر پر کنم
تا نبندى در ميان، ايمن مشو
وقت بيگاهست، ها! گامى بپوى
دزد همراهست، هان! ايمن مشو
گر شوى ايمن ز خوف دزد، نيز
از خلاف کاروان ايمن مشو
ور نماز و روزه گمراهت کند
از غرور اين و آن ايمن مشو
چون نهد ديوانه اى دانات نام
عاقلي؟ خود را بدان، ايمن مشو
از کرامات ار بپرى در هوا
از هوا و از هوان ايمن مشو
اى که اندر بى نشانى مى روى
از حريف بى نشان ايمن مشو
اوحدي،چون سرش آمد بر زبان
سر نگه دار، از زبان ايمن مشو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید