شماره ٦٨٣: اى دل مکن، بهر ستمى اين نفير ازو

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل مکن، بهر ستمى اين نفير ازو
چون جانت اوست، تن زن و دل برمگير ازو
آن دوست گر به تير کند قصد دشمنى
سر پيش دار و روى مگردان به تير ازو
از يار ناگزير نشايد گريختن
زان کس توان گريخت که باشد گزير ازو
گر جان طلب کند ز تو جانان، بدين قدر
ضنت مکن، فدا کن و منت پذير ازو
جانى که داغ عشق ندارد کجا برند؟
گر بايدت که زنده بمانى بمير ازو
با مدعى بگوى که: اى بى بصر، مکن
عيب نظر، که ديده نبيند نظير ازو
يعقوب در جدايى يوسف به جان رسيد
تا بعد ازين چه مژده رساند بشير ازو؟
در عشق نيکوان به جوانى کنند عيش
ما عيش چون کنيم؟ که گشتيم پير ازو
اى در خطر فگنده دلم را تو از خطا
وانگه نديده هيچ خطاى خطير ازو
روزى به دست باد نشانى به ما رسان
زان زلف عنبرين، که خجل شد عبير ازو
از سوز اوحدى حذرى کن، که وقتها
سلطان زيان کند، که بنالد فقير ازو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید