شماره ٦٥٧: در صدد هلاک من شيوه چشم مست تو

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در صدد هلاک من شيوه چشم مست تو
مرد کشى و سرکشى عادت زلف پست تو
غيرت دل نشاندم بر سر آتشى دگر
هر نفسى که بنگرم با دگرى نشست او
هر سر مويت، اى پسر، دست گرفته خاطرى
در عجبم که: چون بود از همه باز رست تو؟
مست توام، چه مى دهى باده به دست مست خود؟
بوسه بده، که نشکند باده خمار مست تو
تا به کنون اگر سرم داشت هواى ديگرى
دست بيار، تا از آن توبه کنم به دست تو
با همه زيرکي، نگر: صيد تو گشت اوحدى
ور تو تويي، در اوفتد پنجه ازو به شست تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید