شماره ٦١٧: شيرين تر از دلدار من دلدار نتوان يافتن

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شيرين تر از دلدار من دلدار نتوان يافتن
مسکين تر از من عاشقى غم خوار نتوان يافتن
در دهر چون من بيدلى سرگشته کم پيدا شود
در شهر چون او دلبرى عيار نتوان يافتن
ما را ملامت گو: مکن زين پس به مستي، اوحدى
کز دور چشم مست او هشيار نتوان يافتن
هرگز به بيدارى کجا دستم به وصل او رسيد؟
چون يک شب اين بخت مرا بيدار نتوان يافتن
اى دل، گر آب زندگى جويي، به تاريک مرو
کين کار بيرون از لب آن يار نتوان يافتن
زين سان که من مى بينم اين آشفتگي، سالى دگر
اندر ديار عاشقى ديار نتوان يافتن
بالاى سرو بوستان هم نغز مى آيد، ولى
در سرو بستانى چنين رفتار نتوان يافتن
در کارگاه سينه چون سوداى او بر کار شد
يک لحظه ما را بعد ازين در کار نتوان يافتن
اى اوحدي، گر خون شود دل در غم او، گو: بشو
بى محنتى وصل چنان دلدار نتوان يافتن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید