از تو ميسر نشد کنار گرفتن
پيش تو داند دلم قرار گرفتن
کعبه من کوى تست و حج دل من
حلقه آن زلف تابدار گرفتن
گر ز دل من به گرد غصه برآرى
از تو نخواهد دلم غبار گرفتن
عشق ترا نيک مى شمردم و بد شد
جهل بود کار عشق خوار گرفتن
دست نگارين مبر به تيغ، که ما خود
دست بشستيم ازين نگار گرفتن
حاصلت از يار چون بجز غم دل نيست
توبه کن، اى اوحدي، ز يار گرفتن
رو به کنارى بساز، چون نتوانى
کام دل خويش در کنار گرفتن