شماره ٥٦٧: دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دينم

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دينم
دل من دوست ندارد که کسى بر تو گزينم
گر چه با من نفسى از سر مهرى ننشينى
اگرم بر سر آتش بنشانى بنشينم
من به صدق آمده ام پيش تو، بى رغبت از آنى
تو ندارى خبر از حال من، آشفته ازينم
گر در افتد به کمندم، صنما، چون تو غزالى
کاروانها رود از نافه اشعار به چينم
در گلستان جمال تو گر آيم به تماشا
باغبان گو: مکن انديشه، که من ميوه نچينم
گرم از خاک لحد کله پوسيده برآرى
آيت مهر تو باشد رقم مهر جبينم
شب ز فرياد من شيفته همسايه نخسبد
کاوحدى وار ز سوداى تو با ناله قرينم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید