شماره ١٤٣: در فراق تو مرا هيچ نه خوردست و نه خفت

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در فراق تو مرا هيچ نه خوردست و نه خفت
تا تو بازآيى از آنجا که نمى يارم گفت
هيچ محتاج گرو نيست، که دل خواهد برد
خم ابروى تو، گر طاق برآيد، يا جفت
گر تو خواهى که بداني: به چه روزيم از تو
روزگارى به شب مات نمى بايد خفت
ز تمناى تو برخار جفا مى خفتيم
تا چه گل بود که از هجر تو ما را بشکفت؟
در چنين روز بلا صبر بخواهيم نمود
با چنين اشک روان راز چه دانيم نهفت؟
هر که بر خاک رهت آب رخى دارد چشم
زان درش خاک به رخسار همى بايد رفت
اوحدى تا که به کامى برسد، مى دانى
کش به وصف لب لعلت چه گهر بايد سفت؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید