شماره ١٤٤: تا بر دوست بار نتوان يافت

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا بر دوست بار نتوان يافت
دل بر ما قرار نتوان يافت
تا نيايد نگار ما در کار
کار ما چون نگار نتوان يافت
بى دهان و لب چو شکر او
عاشقان را شکار نتوان يافت
گر بپرسيدنم نهد گامى
جز دل و جان نثار نتوان يافت
به جز اندر دهان و جز لب او
زندگانى دوبار نتوان يافت
در جهان از شمار شوخى او
تا به روز شمار نتوان يافت
بر وفا دل منه، که خوبان را
به وفا استوار نتوان يافت
اوحدي، کار عشق کن، که به نقد
به ازين هيچ کار نتوان يافت
پاى دار، ار بگيردت غم عشق
عشق بى گير ودار نتوان يافت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید