شماره ١٢٨: اى آنکه پيشه تو بجز کبر و ناز نيست

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى آنکه پيشه تو بجز کبر و ناز نيست
چون قامت تو سرو سهى سرفراز نيست
روشن دل کسى که تو باز آيى از درش
تاريک ديده اى که بر وى تو باز نيست
راهى که سر به کوى تو دارد حقيقتست
عشقى که مرد را به تو خواند مجاز نيست
هر خسته را که کعبه دل خاک کوى تست
گو: سعى کن، که حاجت راه حجاز نيست
تن در نماز و روى به محرابها چه سود؟
چون روى دل به قبله و دل در نماز نيست
عيبم کنند مردم زاهد ز عشق، ليک
در زاهدان صومعه چندين نياز نيست
آنکس نريزد اين همه اشک چو خون ز چشم
رازش ز چشم خلق مپوشان، که راز نيست
اى اوحدي، مرو ز پى چشم مست او
بنشين، که روز فتنه به از احتزاز نيست
گر بخت يار مى شود از کس مدد مخواه
بر خوان عشق حاجت دست دراز نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید