غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
برای دریافت روزانه فال حافظ روی دکمه زیر کلیک کرده و سپس در کانال یوتیوب غزلستان عضو شوید
مشاهده در یوتیوب
«ساربان» در غزلستان
حافظ شیرازی
«ساربان» در غزلیات حافظ شیرازی
منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام
پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس
سعدی شیرازی
«ساربان» در غزلیات سعدی شیرازی
ساربانا یک نظر در روی آن زیبا نگار
گر به جانی می دهد اینک خریدار آمدست
ساربان آهسته ران کآرام جان در محملست
چارپایان بار بر پشتند و ما را بر دلست
بدار ای ساربان آخر زمانی
که عهد وصل را آخرزمانست
ای یار آشنا علم کاروان کجاست
تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
ساربانا خبر از دوست بیاور که مرا
خبر از دشمن و اندیشه بدگویان نیست
ساربان رخت منه بر شتر و بار مبند
که در این مرحله بیچاره اسیری چندند
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
تو خواب می کن بر شتر تا بانگ می دارد جرس
ساربانا جمال کعبه کجاست
که بمردیم در بیابانش
ای ساربان آهسته رو با ناتوانان صبر کن
تو بار جانان می بری من بار هجران می برم
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
من اختیار خود را تسلیم عشق کردم
همچون زمام اشتر بر دست ساربانان
وان که با یار هودجش نظرست
نتواند به ساربان گفتن
مولوی
«ساربان» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
ای ساربان با قافله مگذر مرو زین مرحله
اشتر بخوابان هین هله نه از بهر من بهر خدا
ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست
چه توقفست زین پس همه كاروان روان شد
نگرد شتر به اشتر كه بیا كه ساربان شد
هلا ای ساربان اشتر بخوابان
از این خوشتر كجا باشد علف زار
گر مستی و روشن روان امشب مخسب ای ساربان
خاموش كن خاموش كن زین باده نوش ای بوالكرم
ساربان آهسته بهر هر دلخسته
كن مدارا آخر كاندر این قطاریم
نك ساربان برخاسته قطارها آراسته
از ما حلالی خواسته چه خفتهاید ای كاروان
هم ساربان هم اشتران مستند از آن صاحب قران
ای ساربان منزل مكن جز بر در آن یار من
گر ز خمر احمدی خواهی تمام بوی و رنگ
منزلی كن بر در تبریز یك دم ساربان
ساربان این غزل گو تا ز بعد خستگی
اشتران را مست بینی راه بطحا كوفته
درای كاروان دل به گوشم بانگ میآرد
گر آن بانگش به حس آید هر اشتر ساربانستی
ساربانا بمخوابان شتر این منزل نیست
همرهان پیش شدستند كه را میپایی
فردوسی
«ساربان» در شاهنامه فردوسی
چو بشنید گشتاسپ غمگین برفت
ره ساربانان قیصر گرفت
یکی آفرین کرد بر ساربان
که پیروز بادی و روشن روان
بدو ساربان گفت کای شیرمرد
نزیبد ترا هرگز این کارکرد
وزان جایگه ساربان را بخواند
به پیش پشوتن به زانو نشاند
شبانان بدندی و گر ساربان
همه ساله با رنج و کار گران
چو آن ساربان روی خسرو بدید
بدان نامدار آفرین گسترید
ازیشان به دل بر نکرد ایچ یاد
زلشکر سوی ساربان شد چوباد