غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
مشاهده در یوتیوب
برای دریافت فال حافظ عضو کانال یوتیوب ما شوید
«صراحی» در غزلستان
حافظ شیرازی
«صراحی» در غزلیات حافظ شیرازی
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعره های قلقلش اندر گلو ببست
صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خون ریز است
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
صراحی می کشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمی گیرد
زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن
صراحی می لعل و بتی چو ماهت بس
یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی
مستان تو خواهم که گزارند نمازم
جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم
خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکیست
مجموعه ای بخواه و صراحی بیار هم
بیا و از غبن این سالوسیان بین
صراحی خون دل و بربط خروشان
سعدی شیرازی
«صراحی» در غزلیات سعدی شیرازی
دل که بیابان گرفت چشم ندارد به راه
سر که صراحی کشید گوش ندارد به پند
آب تلخست مدامم چو صراحی در حلق
تا تو یک روز چو ساغر به دهن بازآیی
خیام نیشابوری
«صراحی» در رباعیات خیام نیشابوری
می لعل مذابست و صراحی کان است
جسم است پیاله و شرابش جان است
مولوی
«صراحی» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
در آن مجلس كه گردان كرد از لطف او صراحیها
گران قدر و سبك دل شد دل و جان از طرب ما را
دوش رفتم در میان مجلس سلطان خویش
بر كف ساقی بدیدم در صراحی جان خویش
چو رسید ماه روزه نه ز كاسه گو نه كوزه
پس از این نشاط و مستی ز صراحی ابد كن
زهد از تو مباحی شد تسبیح صراحی شد
جان را كه فلاحی شد با رطل گران كرده
بردار صراحی را بگذار صلاحی را
آن جام مباحی را دركش كه بیاسایی
امروز سماع است و شراب است و صراحی
یك ساقی بدمست یكی جمع مباحی
ای شاد دمی كه آن صراحی را
از دور به مست خویش بنمایی
هر طرف آید به دستش بیصراحی بادهای
هر طرف آید به چشمش دلبری عیارهای
یك صراحی پیشم آورد آن حریف نیك خو
گشت جانم زان صراحی بیخودی خمارهای
از آن دمی كه صراحی عشق تو دیدم
تهی و پر شدهام دم به دم قدح واری
بگفتم خمش كن چو تو مست عشقی
مثال صراحی پر از خون نابی
صراحیوار خون گریم به پیشش
بجوشم همچو می در بیقراری
پرذوق، چون صراحی بنشین، اگر نشینی
كن كالقدح مذیقا للقوم فیالقیام
«صراحی» در دیوان شمس - رباعیات مولوی
خم از عدم و صراحی از جام وجود
کان تلخ نه و شور نه و شیرینه