شماره ٢٩٦: سرفرازى را نباشد جنگ با افتادگى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
سرفرازى را نباشد جنگ با افتادگى
دولت خورشيد را دارد بپا افتادگى
از تواضع دولت افزايد سعادتمند را
خوش بود چون سايه از بال هما افتادگى
از عزيزى مى گذارد پا به چشم آفتاب
هر که گيرد همچو شبنم از هوا افتادگى
مرکز بر گرد سرگرديدن افلاک کرد
نقطه بى دست و پاى خاک را افتادگى
رفت در بيهوده گردى عمر ما چون گردباد
ما سبک مغزان کجاييم و کجا افتادگى
مردم بى دست و پا را مرکبى در کار نيست
مى رود منزل به منزل جاده با افتادگى
جا به کنج گلخن و صحن گلستان داده است
شعله را گردن فرازي، آب را افتادگى
دانه را سرسبز سازد، قطره را گوهر کند
در جهان خاک باشد کيميا افتادگى
بى پر و بالى کند نزديک راه دور را
برد بر افلاک چون شبنم مرا افتادگى
گر چه باشد بر زمين پست جارى حکم آب
مى شود سد ره سيل بلا افتادگى
شعله شد مغلوب خاکستر به اندک فرصتى
سرکشان را زود آرد زير پا، افتادگى
ديگران گر از خدا خواهند اوج اعتبار
مى کند دريوزه صائب از خدا افتادگى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید