شماره ٦٤٣: مرا از دل زقرب خط دلبر دود مى خيزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا از دل زقرب خط دلبر دود مى خيزد
زرشک خضر از جان سکندر دود مى خيزد
نگردد بى صفا از خط بزودى لعل سيرابش
که با تمکين زروى آتش تر دود مى خيزد
چنين گر آب خود دارد دريغ از تشنگان لعلش
به اندک فرصتى زين آب گوهر دود مى خيزد
کند زود آتش بى دود او را دود بى آتش
به اين عنوان اگر زان روى انور دود مى خيزد
تعجب نيست گر طوطى چو شمع سبز در گيرد
که از حسن گلو سوزش زشکر دود مى خيزد
زبال و پر کند پروانه من بستر و بالين
در آن آتش که از جان سمندر دود مى خيزد
نسوزد برق تا خود را، نسوزاند گياهى را
زمظلومان پس از جان ستمگر دود مى خيزد
از اين آتش که من از شوق او در زير پا دارم
زنقش پاى من تا روز محشر دود مى خيزد
که را در کوهسار عشق ديگر پا به سنگ آمد؟
که از داغ پلنگان همچو مجمر دود مى خيزد
زکلک تر زبان خامى است اميد ثمر صائب
که با صد خون دل زين هيزم تر دود مى خيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید