شماره ٤٨٠: به زنجير تعلق خلق را دست قضا بندد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
به زنجير تعلق خلق را دست قضا بندد
چو صيادى که صيد کشتنى را دست و پا بندد
شکار لنگ مى جويند صيادان کم فرصت
هميشه پاى خواب آلود را غفلت حنا بندد
نگردد توتيا در زير ديوار گرانجانى
چو برگ کاه هر کس خويش را بر کهربا بندد
قضا چون سايه از دنباله اعمال مى آيد
گناه لغزش خود را چرا کس بر قضا بندد؟
قضا را دست پيچ خود کند در کجروى نادان
گناه خويشتن را کور دايم بر عصا بندد
درين ميخانه هر کس در دل خم راه مى جويد
همان بهتر که چون ساغر لب از چون و چرا بندد
به زهد خشک نتوان عشق را مغلوب خود کردن
چگونه دست آتش را کسى با بوريا بندد؟
اگر از طعنه عاجزکشى صائب نينديشد
به آه گرم دست کهکشان را بر قفا بندد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید