شماره ٣٣٩: گر دو روزى خاکمال آن گلعذارم مى دهد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
گر دو روزى خاکمال آن گلعذارم مى دهد
توتياى ديده از خط غبارم مى دهد
ساغر لبريز مى ريزد ز دست رعشه دار
وصل کى تسکين جان بيقرارم مى دهد
مى رساند جان به لب قاتل مرا از انتظار
تا دم آبى ز تيغ آبدارم مى دهد
ديده تر کاغذ ابرى شد از خشکى مرا
همچنان گردون سنگين دل فشارم مى دهد
از سر پير مغان آن به که دردسر برم
من که مستى دردسر بيش از خمارم مى دهد
باز مى گيرد به زخم سنگ از من يک به يک
گر چمن پيرا دو روزى برگ و بارم مى دهد
مى برد غيرت به عيش بى زوال خار من
آن که تشريف سبکسير بهارم مى دهد
مدعايش امتحان دامن پاک من است
گر به خلوت گاهى آن پرکاربارم مى دهد
قانعم من زان لب شيرين به يک دشنام تلخ
آن ستمگر وعده بوس و کنارم مى دهد
در گلويم چون صدف مى سازد از خست گره
قطره چندى اگر ابر بهارم مى دهد
رخنه دل گر نگردد رهنماى ديده ام
راه بيرون شد که زين نيلى حصارم مى دهد؟
بس که بر دلها سؤال من گرانى مى کند
کوه با حاضر جوابى انتظارم مى دهد
کرده ام صائب قناعت از وصالش با خيال
زان گل بى خار تسکين خارخارم مى دهد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید