غزل شماره ۵۶۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از در جان درآى تا جانم
همچو پروانه بر تو افشانم
چون نماند از وجود من اثرى
پس از آن حال خود نمى دانم
در حضور چنان وجود شگرف
چون نمانم به جمله من مانم
کى بود کى که پيش شمع رخت
بدهم جان و داد بستانم
آب چندان بريزم از ديده
کاتش روز حشر بنشانم
منم و نيم جان و چندان عشق
که نيايد دو کون چندانم
جان از آن بر لب آمد است مرا
تا به جانت فرو شود جانم
بند بندم اگر فرو بندى
روى از روى تو نگردانم
همچو عطار مست و جان بر دست
پيش تو ان يکاد مى خوانم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید