غزل شماره ۴۹۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در سفر عشق چنان گم شدم
کز نظر هر دو جهان گم شدم
نام و نشانم ز دو عالم مجوى
کز ورق نام و نشان گم شدم
هيچ کسم نيز نبيند دگر
کز خطوات تن و جان گم شدم
جامه دران اشک فشان آمدم
رقص کنان نعره زنان گم شدم
چون همه از گم شدگى آمدند
گم شدگى جستم از آن گم شدم
بار امانت چو گران بود و صعب
من سبک از بار گران گم شدم
گم شدم و گم شدم و گم شدم
خود چه شناسم که چه سان گم شدم
سايه يک ذره چه سان گم شود
در بر خورشيد چنان گم شدم
بحر شغبناک چو گشت آشکار
بر صفت قطره نهان گم شدم
قطره بدم بحر به من باز خورد
تا خبرم بد به ميان گم شدم
شد همگى هستى عطار نيست
تا ز ميان همگان گم شدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید