غزل شماره ۴۹۲

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى عشق تو پيشواى دردم
وى درد تو هر زمان و هر دم
آيينه عارضت سيه شد
کز حد بگذشت آه سردم
يک لحظه بر من آى آخر
تا کى دارى ز خويش فردم
تا من خط سبز تو ببينم
تو درنگرى به روى زردم
گر کار دلم ز دست بگذشت
تا در خطر هزار دردم
گو بگذر از آنکه شست زلفت
دست آويز است و پايمردم
گفتى بگريز و ترک من گير
کاورد ز خاکى تو گردم
گويى من مستمند مسکين
خونى کردم که آن نکردم
خونم به مريز از آنکه بس زود
من بى تو بسى به خون بگردم
خونم بخورى و نيست يک شب
تا از تو هزار خون نخوردم
کو سوخته تر کسى ز عطار
يک سوخته نيست هم نبردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید