غزل شماره ۲۴۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در راه تو هر که راهبر شد
هر لحظه به طبع خاک تر شد
هر خاک که ذره قدم گشت
در عالم عشق تاج سر شد
تا تو نشوى چو ذره ناچيز
نتوانى ازين قفس به در شد
هر کو به وجود ذره آمد
فارغ ز وجود خير و شر شد
در هستى خود چو ذره گم گشت
ذاتى که ز عشق معتبر شد
ذره ز که پرسد و چه پرسد
زيرا که ز خويش بى خبر شد
خورشيد ز خويش ذره اى ديد
وآنگه به دهان شير در شد
گر ذره راه نيست خورشيد
پيوسته چرا چنين به سر شد
چون ذره کسى که پيشتر رفت
سرگشته راه بيشتر شد
در عشق چو ذره شو که عشقش
بر آهن و سنگ کارگر شد
بنمود نخست پرده زلف
در پرده نشست و پرده در شد
درداد ندا که همچو ذره
فانى صفتى که در سفر شد
موى سر زلف ماش جاويد
همراهى کرد و راهبر شد
عطار چو ذره تا فنا گشت
در ديده خويش مختصر شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید