غزل شماره ۲۳۲

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اگر ز پيش جمالت نقاب برخيزد
ز ذره ذره هزار آفتاب برخيزد
جهان ز فتنه بيدار رستخيز شود
چو چشم نيم خمارش ز خواب برخيزد
به مجلسى که زند خنده لعل ميگونش
خرد اگر بنشيند خراب برخيزد
اگر به خنده در آيد لبش ز هر سويى
هزار نعره زن بى شراب برخيزد
زمرد خط تو چون ز لعل برجوشد
هزار جوش ز لعل خوشاب برخيزد
ز بس که بوى گل عارضش عرق گيرد
ز خار رشک، خروش از گلاب برخيزد
ز بس که اهل جهان را چو صور دم دهد او
قيامتى از جهان خراب برخيزد
جنابتى که ز دعوى عشق او بنشست
چو غسل سازى از خون ناب برخيزد
که آن چنان حدثى تا که تو نگريى خون
گمان مبر که به درياى آب برخيزد
خبر کراست که از بهر تف هر جگرى
ز زلف مشک فشانش چه تاب برخيزد
نشان کراست که از بهر غارت دو جهان
ز آفتاب رخش کى نقاب برخيزد
اگر ادا کند از لفظ خويش شعر فريد
ز پيش چشمه حيوان حجاب برخيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید